امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

بدون عنوان

بازی ارین سلام نازم. سرگرمی این روزات بازی با نرم افزار ارین شده.نرم افزار خیلی جالبیه. میشه ساعتشو تنظیم کرد که تا وقتی صلاح دونستیم بازی کنیم بعدش خاموش میشه و نمیتونی بازی کنی یا کارتون ببینی. کلی هم نکات تربیتی داخلش بین هر بازی به صورت نقاشی برات گوشزد می کنه که چون به اسم خودته فکر می کنی مخاطبش خودتی. مثلا وقتی بهت می گه امیر جون صبحانه تو خوردی تو می گی اره. یا می گی به بزرگترت سلام می کنی می گی اره. فدات بشم که اینقد زود باورت میشه. یه لیست قابل تنظیم از کارهای خوب داره که توسط من پر میشه که هر چی کارهای خوبت زیاد شه از شیطونک دور می شی و به ارین نزدیک می شه بعدشم یه جعبه جایزه پر از کارتون می گیری که تو بیصبرانه هر روز منتظر گر...
28 آبان 1390

نقاشی

نقاشی امیر جون چند روز پیش تو برنامه خاله سارا شبکه 2 گفته شد که عکس یه دست بکشید و از بچه ها بخواید که هر انگشت و یکی از اعضای خانواده بکشند و اون واسه ما ایمیل کنید اینم نقاشی امیر جون. دو تا انگشت و پسر خاله های کوچیک من محمد رضا و مطهره کشیده. یک انگشت عمه ناز یکی عمو رحیم و دیگری پدر جون که منظورش پدر منه! ...
25 آبان 1390

بدون عنوان

اینم دوستای پسرم شنبه شب رفتیم خونه دوست بابا عمو علی. فدات بشم که از بس دوروبرت بچه نیست یه بچه می بینی اینهمه ذوق می کنی. تا تونستی با هم بازی کردین اما بازم اخر شب دوست داشتی بازی کنی. واقعا که انرژی شما بچه ها تمام شدنی نیست! اینم یه عکس خوشگل از تو و امیر حسین و فاطره! ...
25 آبان 1390

تاج امامت

اینم عکس ناز پسر نازم با تاج قشنگش که روز قبل عید غدیر تو مهدک کودک گرفت یه جشن واسشون گرفتن و یه تفنگ اب پاشم بهشون جایزه دادن که اینقد مارو اب پاشی کرد کلافه شدیم!   ...
25 آبان 1390

حاجی کوچولو

عکس نازت که تو روز عرفه گرفته بودی از مهد گرفتم. فدات بشم که اینقد ماه شدی ایشالا یه روز واقعا احرام بپوشی نازم. همه عکستو که دیدن کلی قربون صدقه ات رفتن.                     ...
24 آبان 1390

عید غدیر

سلام فردا عید بزرگه امامت عید غدیره این عید و به همه تبریک می گم. از تقویم قمری سالروز ازدواجمونه. از اینجا این روز رو به همسر عزیزم تبریک می گم و دعا می کنم همیشه در کنار هم خوشبخت باشیم.                                                  ...
23 آبان 1390

مریضی

نازنینم این روزها هوا خیلی سرد شده تو هم همش مریض میشی یهو صورت و دستات جوش های ریز زد فکر کردم ابله گرفتی اما دکتر گفت یه ویروسه. شب عید قربان تا صبح نتونستی از خارش بخوابی اما الان بهتر شدی خدارو شکر. چند روزیه که دیگه رفتن مهدکودک برات عادی شده البته تا می فهمی که مثلا فردا تعطیله کلی ذوق می کنی و می گی خدارو شکر. امروز صبح هم موقع رفتن به مهد گفتی که مامانی کی تعطیله خدارو شکر کنم؟ فدات بشم خدا کنه بعدا از مدرسه فراری نباشی نازم. ...
21 آبان 1390

امیرسام

چند شب پیش توی مهمونی حسابی با امیر سام گرم گرفتی و باهاش دوست شدی جالبه که همش یا بهش می گفتی دوست یا علی صداش می زدی خلاصه کلی به دو تایی تون خوش گذشت   ...
18 آبان 1390